نياز به همكاري
به دليل كمبود وقت و ... نياز به يه دوست دارم تا بتونه مطالب جديد روي اين وبلاگ قرار بده و به آپديت كردن آن كمك كنه .
هر كس مايل بود تو بخش نظرات بگه من يه يوزر و پس براش درست كنم كه با اسم خودش مطلب بزاره .
با تشكر . بدرود
به دليل كمبود وقت و ... نياز به يه دوست دارم تا بتونه مطالب جديد روي اين وبلاگ قرار بده و به آپديت كردن آن كمك كنه .
هر كس مايل بود تو بخش نظرات بگه من يه يوزر و پس براش درست كنم كه با اسم خودش مطلب بزاره .
با تشكر . بدرود
امروز به مناسبت سالگرد وبلاگ پيج ف ي س ب و ك ي زبان خوانساري رو هم افتتاح كردم كه دوستاني كه در اين شبكه اجتماعي هستند بتونند مطالب رو دنبال كنند ...
منتظر لايك ( LIKE )هاي شما هستم
اين هم ادرسش F a c e b o o k.com/zkhansar
یکی از دوستان به من اطلاع دادند که خوانساری گویش نیست بلکه یک زبان است و سایت زیر را معرفی کردند که لیست تمام زبان های ایران در آن بود بنده مطلبی که در مورد زبان خوانساری بود را در اینجا می آرم ( راستی نوروز باستانی بر شما مبارک باد )
سایت : Ethnologue report of iran
kfm] 21,100 (2000). Esfahan Province, Kashan and Esfahan areas. Dialects: May be one of a large complex of dialects in Esfahan Province. Other Northwestern dialects that have been described in the same area and which may be very closely related include Vonishun, Qohrud, Keshe, Zefre, Sedeh, Gaz, Kafran, Mahallat, So, Mejme, and Djaushaqan. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Northwestern, Central Iran
More information
رنگ ها : رنگ ها در گویش خوانساری با زبان فارسی فرق چندانی ندارند به جز چند رنگ که در زیر می بینید .
سفید : اسپید (espid) - سیاه : سیا (sia ) - سبز : سوز (suz)
اقوام خانوادگی در گویش خوانساری
مادر : مانی (mani) - بابا : ببا (boba) - برادر : برا (bera) – خواهر : خوا (khoa)
عمو : آمو (amu) - دایی : هالو (halu) – خاله : هاله (haleh) – عمه : آمه (amah)
لازم به ذکر است برای گفت پسر خاله یا دختر عمه و .... باید قبل از عمه ، خاله ،دایی یا عمو به جای دختر ، دت (det) و به جای پسر ، پیر (pir) بگذاریم.
واژه ديگري واژه ( هزه ) ( hezeh ) است به معناي ديروز كه اين واژه در زبان دري زرتشتيان يزد هنوز زنده است .
واژه ديگر (( نما )) ( noma ) است معادل نماز امروزين . ( نما ) از ريشه اوستايي ( نم ) ( nema ) بر امده است به معني خم شدن و يا تعظيم كردن اين واژه در پهلوي به گونه ( نماچ ) ( namach ) در آمده و با سبك شدن (( چ )) در فارسي نماز خوانده مي شود .
در زبان خوانساري به سوراخ (( هل)) (( hola )) مي گويند و در انگليسي نيز همين واژه the hole خوانده مي شود . همين واژه در آلماني loch شده كه لاخ و (( لاه )) وارونه شده هول بوده باشد.
دوستان امروز مطالب كم بود ولي از پست بعدي گزيده مثل ها و كنايه هاي خوانساري را برايتان مي گذارم.
نظر فراموش نشه ....
دوستان براي اينكه سخت مي شد اعراب كلمات را تايپ كرد انگليسيه كلمات را نوشتم تا شايد بهتر بتوان آنها را خواند ( البته براي كساني كه با اين كلمات آشنايي ندارند )
اسفيد (esfied ) : خوانساري به معناي سفيد / اسبي ( esbi ) : لري / اسبيد: راجي
تاشنن ( tashnan ) : خوانساري به معناي تراشيدن / تاشن ( tashan ) : لري / بتاشي ( تاش كردي ) : راجي
چر ( chor ) : خوانساري به معناي ادرار / چر ( chor ) ( چرك ) : لري / چر ( chor ) : راجي
گورو ( gorva ) : خوانساري به معناي جوراب / گول پا : ارمني / گول وا : راجي
كوود ( keoed ) : خوانساري به معناي تيره و كبود / كاپوت : ارمني به معناي آبي / كود ( kaoed ) : راجي به معناي كبود .
دت ( det ) : خوانساري به معناي دختر / دت ( dot ) : كردي / دت ( det ) : راجي
واتن ( vaten ) : خوانساري به معناي گفتن / وتن ( vten ) ( واتن ) : كردي / واتن ( vaton ) : راجي
اسپار ( espar ) : خوانساري به معناي بيل زدن / اسبار : سمناني / اسبار : راجي
چرا ( chera ) : خوانساري به معناي چراغ / چلا : سمناني / چرا : راجي
كرك ( kark ) : خوانساري به معناي مرغ / كرك ( karaka ) : سمناني / كرك ( kerka ) : راجي
قبل از اینکه به ریشه یابی واژه دیم بپردازیم متن زیر را که مربوط به پست قبل است بخوانید .
با سلام دوستان اگه وارد لینک نظر های پست فبلی می شدید می دیدید که شخصی که خود را وابسته به جامعه وبلاگ نویسان خوانساری مقیم مرکز می دانستد مي گفتند که من در پست قبل از کلمات نا مربوط استفاده کردم . اگر منظور ایشون واژه و یا کلمه ( اسپه ) است باید بگم که من کاری به معنی آن ندارم ( هرچند معنی نابجایی ندارند ) من فقط به این خاطر این را بیان کردم که بگویم مردم پارسه میانه و ماد غربی نیز در دوران پش از ما از این کلمه استفاده می کردند.
ديم ( dam ) از گروه واژگاني است كه امروزه در گويش خوانساري متداول و به معناي صورت و چهره مي باشد . ديم ( dam ) ، صورت و چهره . دكتر ايرج وامقي در برسي يك متن مانوي در اين باره چنين آورده است ديم در اوستا بصورت ( daeman چشم ) از ريشه day فارسي باستان : di = ديدن در كردي dim در فارسي ديم اين واژه در گويش راجي به صورت ( دوم - deom ) و در گيلكي به صورت ديم رايج است.
عيسوي دم باد و احمد ديم و چشم حادثات از شكر خواب عروسان از دم و از ديم او
(( خاقاني ))
از همين زمره است واژه (( شبي )) به معناي جامه و پيراهن كه در ايران باستان نيز به همين معنا بوده است و در گويش خوانساري امروزه متداول است . در تاريخ جملهاي را به دختر يزگرد سوم نسبت مي دهند كه در محضر خليفه دوم ( پس از اسارت ) عنوان گرديده است كه شباهت تام به گويش امروزي خوانساري دارد بدين قرار :
(( اف بر ابرويز بو كه كاغذ پيعمبر ژبدرا ))
(( of bar abar viz bov ke kaghaze piamber gabadera))
اف بر خسرو و پرويز باد كه نامه پيامبر را پاره نمودند .
البته بسياري از واژه هاي متداول در گويش خوانساري ريشه در زبانهاي ايران باستان دارند و با ساير زبانهاي كهن امروزي وجه مشترك داند همانند (( لري )) ، (( كردي ) ، (( راجي )) ، (( سنگسري )) ،
(( سمناني )) و .... مانند واژگاني كه در پست بعدي برايتان بيان مي كنم.
منبع : كتاب جغرافياي خوانسار . تاليف : حميد رضا مير محمدي
نظر فراموش نشه ...
واژه اسپه – اسبه ، در گویش خوانساری به معنای ( سگ ) است . این واژه در زبان پارسه میانه و ماد غربی نیز به همین معنا بوده است. احمد كسروي در خصوص ( اسپه ) مي گوید :
اسپه در پارسه به معنی سگ بدین تفضيل كه نام سگ در سانسکریت ( سون ) ، ( seven ) و در اوستايي گاهی سون ( بر وزن نون ) و گاهی ( سپان ) ، ( seoan ) است.
هردوت گویند در زبان مادان باستان ( سپاكا – space ) و یا ( سپك ) به معنی سگ ماده بوده است .از سويي دیگر همان كلمهء مادان یا از ( سپان ) اوستايي کلمه ( اسپه ) در پارسی ماند كه در برخی کتابها نوشتند و همچنین در زبان سمنانی به معنی سگ است و همچنانکه گذشت ( اسپه - Espa ) در گویش خوانساری نیز به معنای سگ است.
مي توان اسپه و ( اسپسه ) را از ریشه واژه پهلوی ( aspesta ) به معنای یونجه بدانیم كه خود واژه aspesta از گروه واژگاني است كه با واژه اسب تركيب یافته است واژگاني كه از اسب تركيب یافته است بسیار است از آن جمله ( اسپست و اسفست ) است كه امروز یونجه گویند و در گویش خوانساری نیز به همین معناست .
جز دوم این واژه ( اد – ad ) مي باشد كه در سانسکریت به معنی خوردن است .دياكونوف در تاریخ ماد گوید:
در باب کشت یونجه كه در رود ( بين النهرين ) تازگی داشت به نام ( مادی ) ( اسپست – aspasta ) به معنی خوراک است خوانده مي شد و نخست در قرن هشتم قبل از میلاد از آن یاد شده است.
منبع : كتاب جغرافياي خوانسار . تاليف : حميد رضا مير محمدي
نظرات شما خیلی برای من مهم است پس نظر فراموش نشه .
زبان و گویش خوانساری در طول اعصار تحت تاثیر زبانهای مختلف قرار گرفته است .آنچه مسلم است ریشه زبان و گویش خوانساری پارسه میانه و تا حدودی ماد غربی است .
همیشه آثار تاریخی به جا مانده در يك مکان را مبین قدمت و سابقه تاریخی يك مکان مي دانند و تغييراتي كه ممکن است در ان در مكاني صورت گیرد و آثار به جا مانده را به ویرانه اي مبدل سازد اگر نيك نظر افكنيم در ميابيم كه آداب و رسوم و سنن ، نوع لباس ، و حتی زبان و ریشه های تاریخی آن از جمله دلایل دال بر سابقه تاریخی يك مکان است .
هر چند قدمت آثار تاریخی به جا مانده در خوانسار ( به جز آتشکده هيكل در تيد جان ) سابقه اي قبل از اسلام ندارند ليكن ريشه كهن گویش خوانساری تا زمان « ماد ها » نیز مي رسد .
منبع : كتاب جغرافياي خوانسار . تاليف : حميد رضا مير محمدي
در پست های بعدی به ریشه يابي چند واژه در گویش خوانساری مي پردازیم
نظر فراموش نشه